یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم...
امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز
و من در پی زمان بی هدف می روم...
برگی از زندگی ام را ورق می زنم....
امشب به پایان دفترم نزدیکترم...
باسلام به دوستان و بازدید کنند گان عزیز
به انجمن ما بپیوندید
در مورد مسائل بحث و گفت و گو کنید
لینک ورود به اجمن
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم...
امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز
و من در پی زمان بی هدف می روم...
برگی از زندگی ام را ورق می زنم....
امشب به پایان دفترم نزدیکترم...
به ســـــلامـــــتی عشقـــم که خیلی با گذشت بود............
حتی از من هم گذشــــــــتــــــ..........
حـــــ ــــرف "دلــــتو "بـــــــ ــزنی "دلــــشــ ــــو " مــــیزنـــ ـی!
پـــــ ــس هـــــــ ــیـــــــــــــــس!......
گـــاهی بی هوا دلــ ــم هوایش را مــیکند.......
هـــ ـوای "او"
اویی که هیچ وقـــت هوایم را نداشت!......
ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻧﺴﻠﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺗﻌﻤﯿﺮﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ!
ﻧﻪ ﺗﻌﻮﯾﺾ!!!
بیخیالِ پُف :| ولی اینجا قشنگ پُف کردم از خواب پا شدم :))))
عجیبه !! برخلاف تصور خیلیا من امسال ولنتاین نه خرس گرفتم نه شکلات نه گل رز و نه قلب !!! البته از شکلات و این لوس بازیا هم اصن خوشم نمیاد باز اگه لوشک بود بهتر بود :))) اما یه چیزی ذهنمو درگیر کرده !! اونم اینکه نکنه قراره هرچی جلوتر میرم تنهاتر شم ؟!؟! به هرحال امیدوارم شما تنها نباشین !!! عاشقتونم
دوباره ولنتاین ! روزِ عشق رو تبریک میگم ، امیدوارم که زندگیتون همیشه پُر از عشق باشه خدا رو شکر میکنم که شمارو بهم داد تا معنیِ عشق رو بفهمم عشقید به مولا عاشقتونم
موزیک ویدئو جدید ، فوق العاده زیبا و دیدنی امیر شهیار به نام میخوامت تورو
با کیفیت HD 1080p ، بدون تگ تبلیغاتی سایت ، لینک مستقیم و پر سرعت از سرور سایت
ترانه و آهنگ : امیر یگانه ، تنظیم کننده : سیاوش صدری
ترانه و آهنگ : ساشا ، تنظیم : نوید میرزایی
پـــــســر بــایــد بــاشــی تــا بــفــهمــی پــول گــرفــتــنــ ازپــدر
چــقــدرســخــتــه ...
پــســر بــایــد بــاشــی تــابــفــهــمــی 2ســال
تــنــهــای تــنــهــا غــربــتـــِ ســربــازی کــشــیــدنــ چــقــدرسـخـتـه...
پــســربــایــد بــاشــی تــابــفــهــمــی دلــهــره ی شــغــل آیــنــده
داشــتــنــ چــقــدرســخــتــه ...
پــســربــایــدبــاشــی تــابــفــهــمــی از
دســتــ دادنِ عــشــقــتــ بــخــاطــرپــول چــقــدر ســخــتــه ...
پــســربــایــد بــاشــی تابــفــهــمــی بــوق زدن پــشــتــِ مــاشــیــنِ
عــروسِ عــشــقـــتـــ چـــه حــالــی داره ...
پــســربــایــد بــاشــی تــابــفــهــمــی خــوردنِ
بــُغــض بــرای ایــنــکـــه مــســخــرتـــ نــکــنـــن کـــه داره گــریــه
میـــکــنــه چــــــــقــــــدر ســــخـــــتـــــه ...
آهای مجنون به قصه ی خودت برگرد . . . !
اینجا لیلی به همه ی مجنون ها محرم است . . .
פּωـــَـطِـ בعـפּا یِہ جُمــلہ هَـωـت
هیـــ ـچ نبَـ ــوב . . .
آבمـ ــش ڪَـ ـرבم . . .
بــ ـاتَعــریــف هــ ـاَے مـَ ـטּ شَخصـ ــیت پیــבا ڪَـ ــرב
غـُ ـرورش را مَـבیـ ــوלּ مـَ ـטּ اســت . . .
زیــ ـاב مَغـ ـرور شـُ ـב . . .
زیــ ـاב از פֿـ ـوبـ ـے هـ ـای نـَـבاشـ ــتــﮧ اش بــَ ـرایــش گفـ ــتم
بـ ــاور ڪَـ ــرב و مــَ ـرا ڪُـ ـوچَڪ בیـ ـב و َ
رَفتـــ ـــ ــ ـ
ایـסּ בפֿــﺘﺮﺍﯾــے کــﮧ چشمـــاشـوסּ هــــرروز بــﮧ آبـے و
عسلـے و פֿــاکســـترے و ... تغیــــیر نمیکنــﮧ و همیشــﮧ |یــﮧ رنگــﮧ|!!
اینایـــے کـﮧ اسپــــورت مے پوشــסּ جــــا "کالـــج" و پاشنــــﮧ بلنـــב!
اینایـــــے کــﮧ هیــچ وقـــــــــت نگـــراסּ پــــاک شــבסּ رژ لبشـــــوסּ نیستــסּ!
اینایـــــے کــﮧ موهـاشـــــــــــوסּ همیــشــﮧ |یــﮧ رنگــﮧ|!!
اینایـــــے کــﮧ عکـــــــس بــــבوסּ اבیـــــت میـــــذارסּ فیـــس بــوکشــــوסּ
اینایـــــے کــﮧ فــــرت و فــــرت سمفــونـــے "ایـــش" "ایـــش" راه نمیـــבازסּ
ایــסּ בפֿــﺘﺮﺍﯾــے کــﮧ هیــــچ وقـــــت "פֿــزه" و "جــواבه" نمــــیاב تـو בهنشــوסּ
ایـــــסּ בפֿــﺘﺮﺍﯾــے کــﮧ اگـــﮧ با یکـــــے باشـסּ کــﮧ آدمــﮧ
تـــا تهــش هستـــــסּ!!
پــــــول و مــــاشــیـסּ واسشــــوסּ مهــــــم نیســــــــــت!!
قـــــــــــבر اینــــا رو بـבونیـــב ، اینــا פֿـیـــــلے פـیفــסּ!!! ^_^
شاید تو…
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس می کنم!
شاید تو ….
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمیشوی
اما من تو را نفس می کشم
این قاعده ی بازی است....
اگر دست دلتان رو شد که دوستش داری ...
باختنت حتمی است ...
مراقبِ آخرین جملهی آخرین دیدار باشید ؛
دردش زیاد است!
بــآ تـــــــُو بــُودَن "
کــآش واقــِعیــَت داشـــــــت ..
مــِثــِل تــــَمـــآمِ " بــــی تـــُو بــُودَن هـــآ "
چقد سخته تو هق هق گریه هات
نفس کم بیاری وعشقت ب یکی دیگه
بگه ""نفسم""
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!
مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام
..!
مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــکنــگــاه
..
یـــکلبـــــخـنـــد
...
بــه بــازی
هرشب پراز امید میخوابم
هرشب میخوابم به امید اینکه دیگر بیدار نشوم
من رفتم و تو گفتی برو به …
مدت هاست بی تابم
بی تاب بازگشت!
راستی کلام آخرت به سلامت بود یا به جهنم؟
یه اصلیـــــ هس که میگـــــــهـ
بدجور سرکــــــآریمـ
من هم کاندیدا شدم !
نه برای میزی
نه برای پستی و مقامی
مرا نیازی به میلیون ها رای نیست !
تنها تو مرا انتخاب کنی
کار تمام است
بیا در این انتخابات پیروزم کن ...
آرام بگیر دلم، تنگ نشو برایش، مگر نشنیدی جمله آخرش را!
" چیزی بین ما نبوده "
تو نیستی و صدای تو، هوای خوب این خونهاس
صدای پای عطر گل، صدای عشق دیوونهاس
تو از من دور و من دلتنگ، تو آبادی و من ویرون
همیشه قصه این بوده، یکی خندون یکی گریون
همیشه قصه این بوده، تو یک لحظه تو یک دیدار
یک زخم از زهر یک لبخند، تمام عمر فقط یکبار
پس از اون زخم پروردن، پس از اون عادتو تکرار
ولی نصف یه روح این ور، یه نیمه اون ور دیوار
خودت نیستی صدات مونده، صدات چشمامو گریونده
دلم روی زمین مونده، فقط از تو همین مونده
نفسهای عزیز من، صدای پای شب بوهاس
صدای باد و بوی نخل، هوای شرجی دریاس
سکوت اینجا صدای تو، هوا اینجا هوای تو
پر از تکرار این حرفم: دلم تنگه برای تو
همیشه غصه این بوده یا مرگ قصه، یا آدم
ته دریاچههای عشق می جوشند چشمههای غم
همیشه عشق یعنی ابر غروب و غربت بارون
تو در من جوشش شعری، صدای این لب ویرون ...
مقیم لندن بود.
تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد.
راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم .
پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم.
وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم.
مردم را با عمل خود به اسلام دعوت کنیم
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد.
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد.
گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد.
کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد.
با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظهی بر پا شدنش می ارزد.
دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد.
سالها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد.
تعداد صفحات : 10